English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2168 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
redo U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
redid U انجام دادن مجدد چیزی
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
redone U انجام دادن مجدد چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to work it <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
rushing U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush U برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
driven U انجام شده توسط چیزی
objectives U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
objective U چیزی که کسی سعی به انجام آن دارد
forbid U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
let it rip <idiom> U انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
forbids U بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
effectuate U انجام دادن صورت دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
full U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fullest U انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
put inpractice U انجام دادن
do up U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
cover U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
carry out U انجام دادن
actualize U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
implement U انجام دادن
implements U انجام دادن
go through U انجام دادن
to make good U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
administer انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
char U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
stand to U انجام دادن
parform U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
effect U انجام دادن
put on U انجام دادن
execute U انجام دادن
furnish U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
carry out U انجام دادن
coverings U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
perform U انجام دادن
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
to put through U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
implemented U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
performs U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
charring U انجام دادن
chare U انجام دادن
covers U انجام دادن
implementing U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
to go through U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
performed U انجام دادن
implement U انجام دادن
chars U انجام دادن
hold over U به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
dashes U بسرعت انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
perform U انجام دادن خوب یا بد
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
performs U انجام دادن خوب یا بد
dashed U بسرعت انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
dash U بسرعت انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
manipulate U با دست انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
top U خوب انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
solemnize U باتشریفات انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
reworking U دوباره انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
to bring through U خوب انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
rework U دوباره انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
single stepping U در یک مرحله انجام دادن یا شدن
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1confinement factor
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com